۱۳۹۰ اسفند ۱۵, دوشنبه

این لحظه را دریاب

می­توپیم به این نظر که ارزش به ثروت است. ارزش به معلومات به­مثابه تحصیلات و مدارک است! اما نه این نیز کامل نیست. سپس دانش و معلومات، به­مثابه دانش واقعی به­معنای میزان مطالعه مدنظر قرار می­گیرد. کمی بعد این دانش واقعیِ تنها رنگ می­بازد و در کنارش عنصری شاید مهم­تر، میزان غور و بحث و میزان اندیشیدن نیز قرار می­گیرد؛ که اگر شرط جدید نباشد، کتاب و کتاب­خانه را باید فراتر از همه­ی انسان­ها دانست و بشرِ والای این­چنینی بیش از یک ضبط­کننده­ی اطلاعات و بیان­گر سخنان دیگران نیست.

اندیشیدن و بحث پیرامون دانسته­ها مهم­تر از آن است که در نظر گرفته نشود، چرا که اندیشه و دانش باید رنگ و بویی از خود فرد و اندیشه­ی شخص داشته باشد تا بتواند سنجه­ای برای ارج­مندی­اش باشد. اما شاید این سنجه نیز مناسب نباشد. به­نظر این سنجه­ی مجرد مربوط به اندیشه­ای است بی­توجه به شرایط واقعی و زمان. آیا به راستی می­توان کسی که در تمامی عمر در گوشه­ای است و به تفکر و تأمل و مطالعه می­پردازد را ارج­مندترین دانست؟ نتیجه­ی بلافصل پذیرش سنجه­ی اخیر پاسخ مثبت به سوال فوق است!

شاید در گذشته­های دور چنین فردی ارج­مندترین بوده باشد و در منظر تاریخ نیز انسان­های ارج­مند از همین گونه بوده­اند. اما امروزه به باور نگارنده چنین فردی هرچند محترم باشد و حتی شاید فراتر از آن در عنوان و نام فرادست باشد، اما حتی اگر برترین عناوین را یدک بکشد در قضاوت عمومی، چندان مورد لطف قرار نمی­گیرد. در همه­ی سنجه­های فوق ارزش­مندیِ ارتباط و زندگی در بستر اجتماع و در حضور دیگران مورد توجه قرار نگرفته است. در حالی که به نظر می­رسد به باور (خودآگاه یا ناخودآگاه) عمومی چنین شرطی برای ارج­مندی الزامی است. شگفت آن­که این شرط گاهی تا آن درجه از اهمیت صعود می­یابد که تنها سنجه باشد؛ چرا که گاهی می­تواند نبود سنجه­های دیگر را در پس پرده­ی کلام و رفتار پنهان دارد.
حال سنجه­ی ارجمندی در سیر تکاملی خود پیش رفته و به صورتِ «برخورداری از معلومات و معرفت و دانش (به معنای اشاره شده) به علاوه­ی توانایی ارتباط با اجتماع و دنیای دیگران و تعامل با آن­ها» تغییر شکل می­دهد. اهمیت شق دوم که در این­جا اضافه شد شاید در آن است که به­واقع فهم فرد مورد قضاوت از همین دریچه صورت می­پذیرد.

به نظر می­رسد به سنجه­ای جامع برای زمان خود دست یافته­ایم که تاریخ نیز برای آینده (تا اندازه­ای) بدان پای­بند خواهد بود. اما به سوال آغازین خود مبنی بر یافتن زندگی بهینه برگردیم. هم­اکنون خود را آماده می­سازیم برای حضور در کالبد انسانی واجد سنجه­ی فوق. کمی بیش­تر تأمل کنیم؛ آیا این­گونه شیرین­ترین زندگی را خواهیم داشت؟ بگذارید این سوال را به گونه­ای دیگر بیان کنیم! آیا کسی که واجد معلومات برتر نسبی است و در ارتباط با دیگران موفق است زندگی خود را بهینه می­یابد؟ بگذارید نخست مثالی برای چنین فردی بیان کنیم و سپس با تصور جای­گزینی خود به­جای وی به قضاوت بپردازیم. شاید پزشکی خوش­رو و خوش­مشرب مثال مناسبی باشد (از این رو مثال­هایی هم­چون اساتید دانشگاه کنار زده شدند که به نظر در شرایط فعلی زندگی­مان در سطحی پایین­تر قرار دارند. به­ویژه آنکه پزشک سنجه­های در سایه (فرعی، که در این متن بدان­ها اشاره نشد) بسیاری دارد هم­چون برخورداری از ثروت مادی.) آیا می­پسندیم چنین پزشکی باشیم که (عموما) درصد بسیاری از زمان­مان در مطب با بیماران می­گذرد؟ که فرصت دیدن برنامه­های تلویزیونی هم­چون فوتبال، فرصت گشت­و­گذار، صرف وقت برای فرزندان و ایجاد ارتباط بهینه با آنان و ... را نداشته باشیم؟ من نمی پذیرم! حتی اگر چنین فردی در نظر دیگران بهترین باشد، در این­جا مقصود پیشینی آن است که به تصور خود نیز به طریق اولی بهینه باشیم.

این شکست با نشان­دادن وجود سنجه­های بسیار برای ارج­مندی، پس از شکست­های قبلی دل­سرد­کننده است؛ روند یافتن این سنجه کماکان ادامه دارد، چه گویی تمایل دست­رسی به آن از آغاز در نهاد انسان قرار گرفته، اما کلافگی پس از شکست­های مستمر اجتناب­ناپذیر است.
این روند به پاسخی رساندم که مشتبهم شد پاسخ را یافتم. با کم­رنگ کردن قضاوت دیگران در سوال و توجه اصلی و بنیادی به قضاوت خودی. به نظرم آمد، ارج­مندترین زندگی و بهترین زندگی یا به عبارت بهتر ارج­مندترین فرد و موفق­ترین فرد اویی است که از زندگی­اش بیش­ترین لذت را ببرد.

ابهام موجود در این پاسخ فرصت نقد را محدود می­کند و تا حدی بسیط­بودن این سنجه آن را موفق نشان می­دهد. اما این مغلطه­ای بیش نیست. این سنجه مغلطه­ای بیش نیست. تنها یک این­همانی است. مشابه آن­که بگوییم موفق­ترین فرد کسی است که برترین زندگی و موفق­ترین زندگی را داشته باشد. و در این­جا لذت بردن از زندگی دقیقا همان موفق­بودن زندگی و برخورداری از زندگی برتر است! کافی است یک­بار از خود بپرسیم لذت­بردن از زندگی چه زمانی میسر می­شود و برترین زندگی به چه معناست.

اما برای نجات از این مهلکه شاید تعریف لذت به صورت خرد به معنای برخورداری از لذت­های کوچک راه­گشا باشد. لذت­های خرد و لذت­های جزئی در لحظه­های زندگی؛ همچون خندیدن، خوردن غذای مورد علاقه، هدیه­گرفتن و نه مثال­هایی چون داشتن شغل مناسب. البته این گفته بدین معنا نیست که لذت­های کلان مهم نیستند؛ که به این معناست که لذت­های خرد اصل و کلان فرع است و اهمیت لذت­های کلان تنها در میزان اثرگذاری بر لذت­های خرد است؛ و از این منظر است که داشتن شغل مناسب یکی از سنجه­های مهم می­گردد چرا که بر بسیاری از لذت­های خرد مستقیم و یا غیرمستقیم اثر می­گذارد.

نگاه اولیه­ی ما نگاهی کلان است. بی­درنگ یک پزشک را به یک کارگر ترجیح می­دهیم! اما با تغییر رویکرد به جزء و محور قرار دادن سنجه­های فرد مورد قضاوت و قضاوتِ در-خود یک فرد را به دیگری یا زندگی یکی­شان را نسبت به دیگری تنها از روی عنوان و نام و آنچه ظاهر است برتر نمی­دانیم. برتری زندگی در لحظه­لحظه­های زندگی خلاصه است و زندگی برتر (=زندگی لذت­بخش) آنی است که نهایت استفاده­ی ممکن از این لذت­های خرد را برد. در برتر دانستن زندگی پزشک شاید این تصور دخیل است که پزشک از آن­جا که زمینه­ی استفاده از لذت­های خرد بیش­تری را دارد (آیا واقعا اینگونه است؟) زندگی برتری دارد.

این ادعا که این سنجه همان سنجه­ی همه­ی ماست (احتمالا به صورت ناخودآگاه) نیاز به دلیل و بررسی کامل دارد که در این مقال نمی­گنجد. اما بر باور نگارنده است که این سنجه همان سنجه­ای است که استفاده می­شود؛ هرچند، گاهی با کاربرد نادرست نتیجه­ای اشتباه گرفته می­شود.

5مهرماه 1390